جدول جو
جدول جو

معنی الی شا - جستجوی لغت در جدول جو

الی شا
از توابع دهستان لاله آباد که به آن الله شاه نیز گویند، ماهی گیرک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الینا
تصویر الینا
(دخترانه و پسرانه)
بخشنده، بزرگ، محترم، پرورش دهنده گوسفندان پروار، مرکب از الین عربی به معنی بزرگ یا گوسفند پر دنبه + الف فاعلی فارسی، نام روستایی در نزدیکی رودیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الیکا
تصویر الیکا
(دخترانه)
نام روستایی در مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عالی شاخ
تصویر عالی شاخ
شاخۀ بلند، ویژگی درختی که شاخه های بلند دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالی شان
تصویر عالی شان
دارای مقام و مرتبۀ بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالی شو
تصویر قالی شو
کسی که پیشه اش قالی شویی است و قالی ها را شستشو می دهد، شویندۀ قالی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
پدر عالی، نام دوتن به بنی اسرائیل: اول سرداری از بنی رأوبن. که در دشت با قارون و داثان و غیره همداستان شد و تسلط و اقتدار موسی را ناچیز انگاشتند. رجوع به سفر اعداد تورات فصل 16 شود. دوم پسر هیل که در جوانی بترغیب پدر جسارت ورزید و خواست یریحو را دوباره بنا کند و بفرمان الهی هلاک شد. رجوع به کتاب اول پادشاهان تورات فصل 16 و 34 شود
لغت نامه دهخدا
نام جزایری است که از آنجا آسمانجونی و ارغوانی می آورندو بگمان بعضی همان جزایر ’ایولیس’ و ’لسبوس’ و ’تندوس’ از جزایر آرخبیل هستند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ)
دهی است جزء بخش خرقان، شهرستان ساوه واقع در 20هزارگزی شمال باختری ساوه. و در سر راه عمومی خرقان به زرند. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 1250 تن سکنه. آب آن از رود خانه لار و ینگی کند تأمین می شود. و محصول آن غلات، سیب زمینی، باغات، انگور، بادام و یونجه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی آنان بافتن قالیچه و گلیم و جاجیم است. این ده دارای زیارتگاهی بنام ’هفت امام’ است. و آثار قلعۀ مخروبه ای نیز روی تپۀ شمال آبادی واقع است. مزارع دین باغی، گون بابک، کهریز چائی، دره قلمشرجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
وی از همراهان امیر تیمور گورکانی بود که در جنگ امیر تیمور با توقتمش خان شرکت داشت. برادر او محمد آزاد نیز در این جنگ شرکت جست. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 410 و 464)
ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی. مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین. شاعر ایرانی متوطن در هند. رجوع به علی آرزو شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. دارای 421 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
پاشنه خیز کردن اسپ، با زخم پاشنه یا مهمیز برانگیختن او را:
دل روشن راد را تیز کرد
مر آن باره را پاشنه خیز کرد.
فردوسی.
بکین پاشنه خیز کرده سمند
بر قلب شد با کمان و کمند.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آلوکک. الیکک. آلبالوی جنگلی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به الیکک شود
لغت نامه دهخدا
ده علی را گویند، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
شاخ بلند، دارای شاخه های دراز:
به که با این درخت عالی شاخ
نشود دست هر کسی گستاخ،
نظامی،
به درختی سطبر و عالی شاخ
سبز و پاکیزه و بلند و فراخ،
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از علی شاه
تصویر علی شاه
درشکه چی (به هنگام توهین به وی گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
الی الحال: مستوفیان جدید که از دو سال قبل الی حال بمنصب استیفانایل شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الی کاک
تصویر الی کاک
آلوکک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالی شاخ
تصویر عالی شاخ
دارای شاخه های بلند: درخت عالی شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ای شی
تصویر ای شی
جمله ایست که بدان از فصل مشترک ماهیتی پرسش شود و گویند: (ای شی هوفی ذاته) یا: (ای شی هوفی جوهره) ورد پاسخ این سوال فصل واقع شود یعنی جزو ماهیت که بدان ماهیتی از دیگر ماهیات که با او در جنس مشارکت دارند ممتاز شود چنانکه ناطق در جواب ای شی هوفی ذاته در مورد انسان گفته شود: (یکی آن بود که چون از کدامی هزیکی بپرسی اندر خودیش جواب آن بود چنانکه بپرسی که مردم کدام حیوان است ک گویند که: ناطق. پس ناطق جواب کدامی مردم بود. و بتازی جواب ای شی گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
والا جای والا گاه (استعمال قدیم) عالی شان. دارای مقام و مرتبه بلند، از عناوین شاه، والا جای والا گاه
فرهنگ لغت هوشیار
محل ورود به باغ یا مزرعه، پله ی چوبی در دو طرف پرچین برای
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اوزرود علیای نور، نام دهکده ای در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی بومی شبیه پیازچه که در کنار جویبار روید و به جای سبزی
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسمانی متصل به ال چو که از ابزارهای گاوآهن است
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی است که دارای شاخ های باز و بزرگ است
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که به عاریه نزد چوپان گذارند
فرهنگ گویش مازندرانی
آروغ، بادگلو
فرهنگ گویش مازندرانی
عصاره کش، دستگاه شیره کشی از مواد گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی واقع در منطقه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب بسیار بلند جهت کشیدن تور ماهی گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
شب چله
فرهنگ گویش مازندرانی
سلفگیاهی شبیه اسفناج است، گیاهی دارویی که آن را با دست
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات به معنی این را نگاه کن
فرهنگ گویش مازندرانی
الی شا
فرهنگ گویش مازندرانی